نگاهی به شیوههای رهبری امام هادی علیه السلام
نگاهی به شیوههای رهبری امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» (1) به دنیا آمد. پدرش پیشوای نهم، امام جواد علیه السلام و مادرش بانوی گرامی «سمانه مغربیه» است که زنی با فضیلت، شبزندهدار و با تقوا بود. آن حضرت در سال 220 ه . ق در 8 سالگی، پس از شهادت پدر گرامیاش به امامت رسید. امام علی النقی علیه السلام در طول 33 سال امامتخویش، با چند تن از خلفای عباسی هم عصر بود; که به ترتیب عبارتند از:
امام هادی علیه السلام در زمان خلیفه آخر و به دست عوامل وی مسموم گردیده و به شهادت رسید و ایشان را در شهر سامرا و در خانه خود به خاک سپردند.
به مناسبت میلاد آن حضرت به شیوههای رهبری ایشان در عصر تاریک 6 تن از خلفای جائر عباسی نگاهی میاندازیم و محورهای مهم اقدامات آن امام همام را در مدت امامت و رهبری امت مورد بررسی قرار داده و با استفاده از منابع تاریخی و شواهد موجود، تصمیمات مدبرانه و مواضع حکیمانه ایشان را در تنویر افکار شیعیان و در برابر گروههای منحرف داخلی بازشناسی میکنیم.
روشهای حکیمانه و کمالات علمی، معنوی انسانی امام هادی علیه السلام سبب شد که آن بزرگوار در میان کارگزاران حکومت و دولتمردان عصر خویش محبوبیتخاصی پیدا کند.
مثلا هنگامی که هرثمه، آن حضرت را وارد بغداد کرد، اسحاق بن ابراهیم طاهری که والی بغداد بود به او گفت: تو متوکل را میشناسی (که چه قدر فرد خبیث و بدسرشتی است) اگر او را بر قتل این آقا تحریک کنی، امام را خواهد کشت و حضرت رسول اکرمصلی الله علیه وآله در روز قیامتخصم تو خواهد بود و او گفت: «سوگند به خدا، جز نیکی از او ندیدهام.» (2)
وصیف ترکی یکی از امرای بزرگ ترک در دستگاه خلافت، در سامرا هرثمه را تهدید کرد که اگر مویی از سر او (امام هادیعلیه السلام) کم شود تو مسؤول خواهی بود.
امام هادی علیه السلام نه تنها مورد تکریم برخی از خواص حکومتبود، بلکه بعضی از رجال و کارکنان دربار به آن حضرت ارادتی خالصانه داشتند. غلامان و خادمان دربار، هنگام ورود آن حضرت به پایتخت کشورهای اسلامی سخت در احترام و اعزاز ایشان میکوشیدند. تا آنجا که این کار موجب حسد و ناراحتی بعضی از درباریان شده بود.
متوکل خلیفه خودخواه و مستبد عباسی در اثر دملی که روی بدن او پدید آمده بود، در بستر مرگ افتاده بود. هیچ یک از پزشکان به خود جرات نمیداد تا برای جراحی کاردی تیز به بدن او بزند. مادرش چاره کار را در آن دید که نذر کند. او نذر کرد که در صورت بهبودی فرزندش، مقدار فراوانی از اموال خویش را به امام هادی علیه السلام برساند.
فتح بن خاقان (وزیر دربار خلافت) به متوکل پیشنهاد کرد که اگر کسی را به نزد امام علیه السلام بفرستی و از او راه درمان این بیماری را بخواهی، شاید او دارویی بشناسد که با استفاده از آن، شفا یابی. متوکل گفت: کسی را نزد او بفرستید. پیک متوکل نزد امام رفت و چنین پیغام آورد که: پشکل گوسفندی را که زیر پا مالیده شده با گلاب بخیسانید و بر روی دمل بگذارید که به اذن خدا سودبخش است. برخی از کسانی که در محضر متوکل حاضر بودند، از شنیدن این سخن به خنده افتادند. اما فتح بن خاقان به آنها گفت: چه عیبی دارد که سخن او را نیز تجربه کنیم؟ به خدا سوگند! من امیدوارم به آن چه او گفته خلیفه از این بیماری بهبود یابد. از این رو مقداری پشکل آورده در گلاب خیساندند و بر روی دمل نهادند. سر دمل باز شد و هر چه در آن بود بیرون آمد. مادر متوکل از بهبودی فرزند خویش بسیار خوشحال شد و ده هزار دینار مختوم به مهر خویش برای آن حضرت فرستاد و متوکل از مرگ نجات یافت. (3)
یحیی بن هرثمه میگوید: «در یکی از روزهای بهاری که آسمان صاف بود و خورشید میدرخشید، امام هادی علیه السلام با پوشیدن لباس بارانی از خانه بیرون آمد، من و همراهان از کار او تعجب کردیم. چون به میان صحرا رسیدیم، ابری پرباران ظاهر شد و بارانی سختباریدن گرفت، در آن حال هیچ کس جز امام هادی علیه السلام از باران و عواقب آن در امان نماند. آن حضرت به من رو کرده و فرمود: من میدانم که تو از آنچه که از من دیدی بسیار تعجب کردی و گمان کردی که من درباره باران چیزی میدانستم که تو نمیدانستی، ولی آن گونه نیست که تو گمان کردی (براساس علم امامت نیست)، بلکه من در صحرا زیستهام و بادهای بارانآور را میشناسم. امروز صبح بادی وزید، من بوی باران را از آن استشمام کردم، از این رو برای آن آماده شدم.» (4)
بدینوسیله بسیاری از مردم و کارگزاران حکومتبه سوی دانش بیپایان حضرتش راهنمایی شدند. آن حضرت میکوشید تا به این وسیله در عصر خفقان خلفای عباسی از موقعیت مثبتی که در جهت مصلحت دعوت الهی برای او فراهم آمده بود بهرهبرداری کند. و این کار البته با حکمت و استقامت و بردباری در راه خدا امکانپذیر میشد.
روزی ابوعبدالله محمد بن قاسم بطحائی که از خاندان ابوطالب ولی از پیروان بنیعباس بود از آن حضرت نزد متوکل بدگوئی کرد و گفت: در خانه او اموال و سلاح است. متوکل به سعید حاجب دستور داد که شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاحهایی را که در خانه او یافت میشود برای وی بیاورد. ابراهیم بن محمد این واقعه را از زبان سعید حاجب چنین نقل میکند: شبانه به سرای امام هادی علیه السلام رفتم. نردبانی همراه داشتم، به وسیله آن خود را به بالای بام خانه رسانیدم و در تاریکی از پلکان فرود آمدم. نفهمیدم که چگونه به صحن خانه رسیدم که ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا کرد و گفت: «یا سعید مکانک حتی یاتوک بشمعة; سعید همان جا بمان تا برایتشمع بیاورند!» مدتی نگذشت که برایم شمعی آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت کلاه و ردای پشمین در تن نموده و روی سجادهاش که بر حصیری پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من گفت: «این اتاقهاست، برو بگرد.» وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسی قرار دادم و چیزی در آنها نیافتم. تنها کیسه زری دیدم که به مهر مادر متوکل ممهور بود، و کیسههایی نیز یافتم که از همان مهر داشتند. امام هادی فرمود: «این سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشیری یافتم که غلاف نداشت. من نیز کیسهها و شمشیر را برداشته برای متوکل بردم. چون متوکل به مهر مادرش بر روی کیسه نگریست، کسی را در پی او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوکل درباره آن کیسهها پرسید و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بیماری تو نذر کردم که اگر بهبودی یابی، ده هزار دینار برای حضرت هادی ببرم و این دینارها همان است. چنان که میبینی امام حتی کیسهها را باز هم نکرده است!!
متوکل کیسه آخر را گشود، در آن چهارصد دینار بود. آن گاه دستور داد که کیسهها را پیش کیسههای دیگر ببرند و با دینارهایی که در آنها بود به علاوه شمشیر به امام هادی علیه السلام بازگردانند.
وی میگوید: من کیسهها را به همراه شمشیر دوباره بازگرداندم، از او خجالت میکشیدم، از این رو به او گفتم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شما شوم، اما چه کنم که مامور بودم. امام فرمود: «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»; (5) «آنان که ستم کردند به زودی خواهند دانست که بازگشتشان به کجا خواهد بود.» (6)
رفتار متوکل با آن حضرت به ظاهر محترمانه بود، ولی پیوسته او را تحت نظر داشت و شکوه و جلال اجتماعی آن حضرت را برنمیتابید.
گاهی به حبس و توقیف و جست وجوی منزل آن حضرت فرمان میداد و با انواع دسیسهها سعی میکرد از شکوه آن حضرت در میان مردم بکاهد. مثلا هنگامی که متوکل آن حضرت را بر خلاف میلش از مدینه به سامرا آورد، اول تصمیم گرفت که از قدر و منزلت آن حضرت در نزد مردم بکاهد، از این رو ابتدا خود را به آن حضرت نشان نداد بلکه دستور داد امام را پیش از آن که نزد وی ببرند مدتی در «خان الصعالیک» که محل تجمع گدایان و مستمندان بود جای دهند. یکی از پیروان امام هادی علیه السلام به نام صالح بن سعید، در همان مکان محقر به محضر آن حضرت رسیده و گفت: «فدایتشوم! اینان خواستهاند نور تو را خاموش سازند و جلال و عظمت تو را در میان مردم بشکنند و برای همین در این جای ناپسند شما را فرود آوردهاند.» امام هادی علیه السلام با نیروی اعجاز خویش توجه صالح بن سعید را به نقطهای جلب نمود و با دست مبارک خویش محلی را نشان داد. وقتی صالح به آن جا نگاه کرد، باغهای سرسبز و قصرهای زیبایی را مشاهده نمود که از دیدن آن همه مناظر حیرتانگیز، چشمهایش خیره شده و تعجب نمود. امام هادی علیه السلام در این هنگام به وی فرمود: «حیث کنا فهذا لنا یا ابن سعید لسنا فی خان الصعالیک; (7) ای پسر سعید، هر جا که باشیم این برای ما مهیا است، ما در سرای گدایان و بیچارگان نیستیم.»
به این ترتیب توطئههای متوکل یکی پس از دیگری با شکست مواجه میشد و هر روز که بر زندگی حضرت هادی علیه السلام میگذشت، ابعاد وجودی و چهره الهی و سیمای ملکوتی آن گرامی، در میان مردم و حتی دولتمردان حکومتی تجلی بیشتری پیدا میکرد. بدین جهتخشم و کنیه متوکل نسبتبه آن حضرت افزایش مییافت، تا جایی که وجود امام علیه السلام برای او غیر قابل تحمل گردید و تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند. (8)
یکی دیگر از شیوههای امام هادی علیه السلام در رهبری جامعه اسلامی پاسخ به پرسشهای علمی و شرعی بود که به دو مورد اشاره میکنیم:
الف) در عصر متوکل، فردی مسیحی با زنی مسلمان زنا کرد، آن گاه اسلام آورده و شهادتین بر زبان جاری نمود. او را دستگیر کرده و نزد متوکل عباسی آوردند. از میان دانشمندان حاضر، یحیی بن اکثم مهمترین دانشمند عصر، در مورد این عمل چنین حکم نمود: مسلمان شدن او پلیدی کفر و عمل غیر شرعی او را از بین میبرد و حد شرعی بر او جاری نمیشود. عدهای از فقها گفتند: باید بر او سه بار حد جاری شود. برخی دیگر از فقها نظراتی دیگر اظهار داشتند. متوکل در مورد این مساله متحیر شده و ناچار حقیقتحکم را از امام هادی علیه السلام جویا شد. آن حضرت با رؤیت صورت مساله فرمود: «یضرب حتی یموت; آن قدر باید شلاق زده شود تا بمیرد.» یحیی بن اکثم و سایر فقهای عصر اعتراض کرده و گفتند: یا امیر! چنین حکمی در کتاب خدا و سنت پیامبر وجود ندارد، از او مدرک این فتوا را بخواه. هنگامی که متوکل از امام علی النقی علیه السلام مدرک خواست، حضرت با اشاره به آیاتی از سوره غافر برای او چنین نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم، «فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین فلم یک ینفعهم ایمانهم لما راو باسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون»; (9) «هنگامی که عذاب شدید ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او میشمردیم کافر شدیم. اما هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند ایمانشان برای آنها سودی نداشت. این سنتخداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آن جا کافران زیانکار شدند.»
متوکل پاسخ امام هادی علیه السلام را پسندیده و دستور داد آن قدر به آن مرد مسیحی فاسق شلاق بزنند تا بمیرد. (10)
ب) ابوعبدالله زیادی میگوید: هنگامی که متوکل مسموم شد، نذر کرد که اگر خداوند او را عافیتبخشد، مال زیادی صدقه دهد و از قضا سلامتخود را بازیافت و در مورد مقدار نذر خویش از فقهای عصر استفسار نمود، آنان در مصداق و مقدار «مال کثیر» اختلاف نمودند. حسن که حاجب متوکل بود به وی گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر من پاسخ صحیح این مشکل را برای شما بیاورم، مرا در نزد شما چه پاداشی خواهد بود؟ متوکل گفت: اگر جواب صحیح را بیاوری ده هزار درهم پاداش میگیری و گرنه صد تازیانه بر تو خواهم زد. حسن گفت: میپذیرم. آن گاه نزد امام هادی علیه السلام رفت و از او درباره مقدار مال کثیر سؤال نمود. امام به او پاسخ داد: «یتصدق بثمانین درهما; هشتاد درهم صدقه دهد». متوکل پرسید: به چه دلیل؟ حسن دوباره نزد امام رفته و از او لتحکم را جویا شد. امام هادیعلیه السلام فرمود: «چون خدای تعالی به پیامبرش فرمود: لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة; (11) خداوند شما را در جاهای بسیار یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید.) و شمار مواطنی که خداوند، پیامبرش را یاری داده به هشتاد میرسد.»
حسن با شنیدن این جواب به نزد متوکل آمد و او را از پاسخ امام آگاه ساخت، متوکل نیز از این دلیل قرآنی خوشحال شده و ده هزار درهم به وی عطا نمود. (12)
یکی از شیوههای رهبری امام هادی علیه السلام، مدیریت مبارزات مخفیانه با حکومت استبدادی و طاغوتی عصر بود. آن حضرت این کار را از راههای مختلفی انجام میداد:
الف) محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل میکنند: اموالی از قم و مناطق اطراف آن که شامل وجوهات شرعی، نذورات، هدایا و جواهرات بود، برای امام هادی علیه السلام حمل میکردیم. در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که باز گردیم; زیرا موقعیتبرای تحویل اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه را نزدمان بود هم چنان نگه داشتیم. تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود، بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوی آن حضرت روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیتحمل کرده و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امامعلیه السلام رسیدیم فرمود: «به اموالی که فرستادهاید بنگرید!» دیدیم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است. (13)
ب) محمد بن شرف میگوید: «همراه امام هادی علیه السلام در مدینه راه میرفتم. امام علیه السلام فرمود: آیا تو پسر «شرف» هستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم. امام علیه السلام از من پیشی گرفت و فرمود: «نحن علی قارعة الطریق و لیس هذا موضع المسالة; ما در حال عبور از شاهراه هستیم و این محل برای طرح سؤال مناسب نیست.» (14)
در موارد متعددی شبیه همین موارد آن حضرت فعالیتهایش را استتار کرده و دور از چشم عاملان حکومت انجام میداد.
برخورد با غلاة (تندروها):
در عصر امام هادی علیه السلام عدهای از «غلاة» در مورد معصومینعلیهم السلام افراط میکردند و آن بزرگواران را تا حد مقام خداوندی بالا میبردند و گروهی را با این افکار باطل به گمراهی کشانیده بودند. پیشوای دهم با گفتار حکیمانه، رفتار مدبرانه و نامههای روشنگرانه خود مرز افراط و تفریط را مشخص مینمود. آن حضرت دوستداران واقعی اهل بیت علیهم السلام را از ا نحراف و تمایل به سوی اندیشههای نادرست و آراء باطل بر حذر میداشت. افرادی مانند: علی بن حسکه قمی، قاسم یقطینی، حسن بن محمد بابای قمی، محمد بن نصیر و فارس بن حاتم قزوینی و ... از جمله این کجاندیشان منحرف بودند. امام هادی علیه السلام با شیوههای مختلف با این افراد برخورد مینمود:
الف) گفتارها و نامهها: در مورد عقاید باطل و انحرافی این گروه یکی از یاران امام هادی علیه السلام به آن حضرت نامه نوشته و اعتقادات علی بن حسکه را شرح داد خلاصه نامه چنین است: «فدایت گردم ای آقا و سرور من! علی بن حسکه معتقد است تو ولی او و همان خدای قدیم هستی، و خود را پیامبری میداند که از جانب شما ماموریتیافته مردم را به سوی شما دعوت کند.» آن حضرت پاسخ میدهد: «ابن حسکه دروغ گفته است. من او را در شمار دوستان خود نمیدانم ... به خدا سوگند، خداوند محمد صلی الله علیه وآله و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتاپرستی و نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده است. محمد صلی الله علیه وآله تنها به خدای یکتای بیشریک دعوت کرده است و ما جانشینان او نیز، بندگان خداییم و به او شرک نمیورزیم. در صورت اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته و چنانچه از فرمانش سرپیچی کنیم، عقوبت و عذاب خواهیم شد. ما حجتی بر خداوند نداریم و خداوند بر ما و تمام مخلوقاتش حجت دارد. من از کسی که این سخنان را به زبان آورده بیزاری جسته، به خدا پناه میبرم - خدا آنان را لعنت کند - شما نیز از آنان دوری کنید و آنان را در تنگنا قرار داده و تکذیبشان کنید. و اگر به یکی از این افراد دسترسی پیدا کردید سرش را با سنگ بشکنید.» (15)
ب) اقدامات عملی: فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی در ابتدا از یاران نزدیک امام هادی علیه السلام و نماینده آن حضرت بود. اما بعدها از خط دین و امامتخارج شده و با اظهار عقاید کفرآمیز مردم را به سوی انحراف از حق و بدعت در دین دعوت میکرد. او که در میان مردم نماینده امام هادی علیه السلام شناخته شده بود، اموال و وجوهات شرعیه را از مردم گرفته و برخلاف مصالح دین و خواسته امام هادیعلیه السلام در آن تصرف میکرد. یکی از علل لغزش و سقوط وی دنیاپرستی و علاقمندی به جاه و مال دنیوی بود که او را از جاده مستقیم حقیقت و امامت دور کرده و به سوی باطل کشانید. فارس بن حاتم در پیمودن راه باطل و ایجاد فتنه و تفرقه در میان شیعیان آن چنان افراط نمود که حکم ارتداد و کفر وی از طرف امام علی النقی علیه السلام صادر گردید. متن حکم آن حضرت چنین بود: «هذا فارس - لعنه الله - یعمل من قبلی فتانا داعیا الی البدعة، و دمه هدر لکل من قتله، فمن هذا الذی یریحنی منه یقتله و انا ضامن له علی الله الجنة; (16) فارس - که خدا او را لعنت کند - خود را نماینده من میداند در حالی که ا و مردی آشوبگر و فتنهساز است و مردم را به سوی بدعت میخواند، قتل او واجب است و هر کس او را بکشد و مرا از شر او راحت نماید، بهشت را برایش ضمانت میکنم.» مدتی گذشت و چون کسی اقدام به قتل وی ننمود، حضرت هادی علیه السلام یکی از شیعیان شجاع، متدین و مورد اعتماد خویش را به نام جنید مامور اجرای حکم نمود و او در فرصتی مناسب، دستور امامعلیه السلام را به اجرا درآورد. (17)
محمد بن ابی خطاب میگوید: به همراه جمعی از یاران امام هادی علیه السلام در مسجدالنبی در محضر آن حضرت نشسته بودیم، ناگاه جماعتی از صوفیان وارد مسجد شدند و به گرد هم حلقه زده و به ذکر «لا اله الا الله» مشغول گردیدند. امام هادی علیه السلام به ما رو کرده و فرمودند: «لاتلتفتوا الی هؤلاء الخداعین، فانهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهدون لراحة الاجسام و یتهجدون لتعبید الانعام; به این دغلبازان ریاکار توجه نکنید، آنها هم پیمانان با شیطانها و ویرانگران بنیادهای دین هستند، آنها برای آسایش جسم پارسایی نشان میدهند و شبزندهداری آنها برای به چنگ آوردن غذاهای چرب و شیرین است . ..» و سپس فرمود: فمن ذهب الی زیارة احد منهم حیا و میتا فکانما ذهب الی زیارة الشیطان و عبدة الاوثان ...; کسی که به دیدار زنده و مرده آنها برود، گویی به دیدار شیطان و بتپرستان رفته است ... .»
در این هنگام که سخن امام هادیعلیه السلام به این جا رسید، یکی از شیعیان گفت: «گرچه به امامت و حقوق شما معتقد و معترف باشد؟» امام هادی علیه السلام خشمگین به او نگریسته و فرمود: «این تصورات نادرست را رها کن; کسی که امامت ما را پذیرفته، برخلاف روش و رضایت ما گام برنمیدارد، آیا نمیدانی که آنها پستترین گروه صوفیان هستند؟» سپس فرمود: «والصوفیة کلهم من مخالفینا، و طریقتهم مغایرة لطریقتنا، و ان هم الا نصاری و مجوس هذه الامة اولئک الذین یجهدون فی اطفاء نور الله والله یتم نوره و لو کره الکافرون; همه صوفیان از مخالفان ما هستند و برنامه و روش آنها با برنامه و روش ما مغایرت دارد، آنها مطمئنا نصاری و مجوس این امت هستند، آنها کسانی هستند که در خاموش نمودن نور خدا سعی میکنند، خداوند نور خود را کامل میکند، گرچه کافران نپسندند.» (18)
یکی از گروههای منحرف که در مقابل امامان معصوم علیهم السلام ایستاده و موجب مزاحمتها شدند، گروهک واقفیه بودند، آنها معتقد بودند که امام کاظم علیه السلام زنده است و آخرین امام و مهدی موعود است. امام هادی علیه السلام در برابر آنها موضع قاطعی اتخاذ کرده و با آنان مقابله نمود. روزی یکی از شیعیان نامهای به امام نوشته و در ضمن آن پرسید: فدایتشوم، این افراد را میشناسید، آیا در قنوت نماز آنها را لعن و نفرین بکنیم؟ امام هادی علیه السلام نوشت: «نعم، اقنت علیهم فی صلاتک; آری در قنوت نماز آنها را نفرین کن.» (19)
یکی دیگر از روشهایی که در سیره امام هادی علیه السلام مورد توجه بوده نشر معارف ائمه و فرهنگ اهل بیت علیه السلام در آن عصر ظلمانی میباشد. هنگامی که معتصم خلیفه عباسی حضرت هادی علیه السلام را در روز غدیر احضار نمود، آن حضرت در آن موقعیتحساس به زیارت جد بزرگوارش امام علی علیه السلام شتافته و بانوای ملکوتی و عبارات دلنشین خویش، فضائل و مناقب حضرت علی علیه السلام را بار دیگر در خاطرهها زنده کرد. محتوای این زیارت درباره فرهنگ غدیر و زندگی ارزشمند و باشکوه امیر مؤمنان علی علیه السلام است و محورهای مهمی در زیارت غدیر مورد توجه و تاکید امام هادیعلیه السلام قرار گرفته است.
فضائل امام علیعلیه السلام در قرآن از جمله آیات ولایت، شراء، بلاغ، جهاد و سایر آیاتی که در مورد امام علیعلیه السلام نازل گردیده، در این زیارت مورد اشاره قرار گرفته است: از همه مهمتر اشاره به واقعه تاریخی غدیر است که محور زیارت غدیر در کلام امام هادیعلیه السلام است. در فرازی از این زیارت امام هادیعلیه السلام خطاب به جد بزرگوار خویش میفرماید:
«اشهد یا امیرالمؤمنین ان الشاک فیک ما آمن بالرسول الامین و ان العادل بک غیرک عائد عن الدین القویم الذی ارتضاه لنا رب العالمین و اکمله بولایتک یوم الغدیر و اشهد انک المعنی بقول العزیز الرحیم و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوا السبل; (20) ای امیر مؤمنان! شهادت میدهم هر کس در مورد تو تردید داشته باشد، به رسول اکرمصلی الله علیه وآله که امین خداوند است ایمان نیاورده و کسی که از ولایت تو به سوی غیر تو عدول کند از دین استوار خداوند - که پروردگار جهانیان برای ما برگزیده و در روز غدیر با ولایت تو آن را کامل نموده - برگشته است و گواهی میدهم که معنی این آیه تو هستی که فرمود: این راه مستقیم من است، از او پیروی کرده و راههای دیگر را پیروی نکنید.»
امام هادیعلیه السلام علاوه بر زیارت غدیر، برای تبیین جایگاه امامت و مشخص شدن منزلت پیشوایان معصومعلیهم السلام یکی از آثار ماندگار خویش را به نام زیارت «جامعه کبیره» که یک دوره امامشناسی جامع و کامل میباشد، به شیفتگان معارف اهل بیتعلیهم السلام عرضه نموده است. به گفته علامه مجلسی، این زیارت از نظر سند صحیحترین و از جهت محتوی فراگیرترین زیارتها نسبتبه ائمه اطهارعلیهم السلام میباشد و در مقایسه با دیگر زیارتها از فصاحت لفظ و بلاغت معنی و شان و منزلت والایی برخوردار است. (21)
هنگامی که بدخواهان در نزد متوکل، از امام هادیعلیه السلام سعایت و بدگویی کرده و گفتند: در منزل او سلاح و نوشتهها و اشیای دیگری است که از طرف شیعیان به وی رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد، متوکل گروهی را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امامعلیه السلام هجوم بردند، ولی چیزی به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت تنها در اطاقی دربسته نشسته و در حالی که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکی روی شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند و به او گزارش دادند که در خانهاش چیزی نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن میخواند. متوکل چون امام را دید، از عظمت و هیبت امام بیاختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخی جام شرابی را که در دست داشتبه امام علیه السلام تعارف نمود. امام سوگند یاد کرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنین چیزی آمیخته نشده است، مرا معاف دار!» متوکل حضرت را معاف نمود و گفت: شعری بخوان! حضرت فرمود: «من شعر کم میخوانم». متوکل گفت: «باید بخوانی!» امام هادی علیه السلام آن گاه که اصرار وی را دید اشعاری را قرائت نمود که تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهای شراب را بر زمین کوبیدند. اشعار امام چنین بود:
«[گردنکشان مغرور و پادشاهان مقتدر] بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالی که مردان نیرومند از آنان پاسداری میکردند، ولی قلهها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.
آنان پس از مدتها عزت از جایگاههای امن به زیر کشیده شدند و در گودالها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندی!
پس از آن که به خاک سپرده شدند، فریادگری فریاد برآورد: کجاست آن دستبندها، تاجها و لباسهای گران قیمت و فاخر؟
کجاست آن چهرههای در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پردهها میآویختند؟ گور به جای آنان پاسخ داد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهرهها با هم میستیزند!آنان مدت درازی در دنیا خوردند و آشامیدند; ولی بعد از خوردن طولانی، خود خورده شدند!»
پینوشتها:
1) صریا روستایی استبه فاصله سه میل از مدینه که توسط امام کاظمعلیه السلام تاسیس شده است.
2) انوار البهیه، ص 449 و 450.
3) بحارالانوار، ج 50، ص 198.
4) انوار البهیه، ص 288 و 289.
5) الشعرا/ 227.
6) بحارالانوار، ج 50، ص 199 و 200.
7) بحارالانوار، ج 50، ص 132 و 133.
8) همان، ص 194 و 195.
9) غافر/ 84 و 85.
10) وسائل الشیعه، ج 28، ص 141.
11) توبه/ 25.
12) بحارالانوار، ج 50، ص 162 و 163.
13) همان، ج 50، ص 185.
14) بحارالانوار، ج 50، ص 176.
15) همان، ج 25، ص 317; رجال کشی، ص 518.
16) معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 259.
17) همان، 260; بحارالانوار، ج 50، ص 205.
18) سفینة البحار، ج 2، ص 58 و طبع جدید، ج 5، ص 199 و 200.
19) بحارالانوار، ج 82، ص 203; رجال کشی، ص 391.
20) هدیة الزائرین، ص 176.
21) همان، ج 99، ص 144.
22) همان، ج 50، ص 211 و 212.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}